امیرینیا دو کتاب جدید درباره هوش هیجانی را ترجمه میکند
مدیریت تنشهای روانشناختی با بهرهگیری از هوش هیجانی
محمود امیرینیا این روزها مشغول ترجمه دو کتاب « هوش هیجانی در مدیریت و کسب و کار» و «راهنمای مربیان برای آموزش هوش هیجانی (استراتژیهای موفق برای مربیگری هوش هیجانی)» است و به زودی این دو اثر را به ناشر میسپارد.
محمود امیرینیا در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) از ترجمه کتاب «هوش هیجانی در مدیریت و کسب و کار» خبر داد و اظهار کرد: این کتاب نوشته لی گاردِن سوارت، جورج چربوسکی و آنیتا راو است که برای مدیران فروش، بازاریابی و مارکتینگ بسیار کاربردی است و مثالهای ملموس و ارزشمندی دارد.
وی ادامه داد: نسخه اصلی این کتاب به سال ۲۰۰۸ برمیگردد البته نسخههای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ آن هم آمده است اما من نسخه ۲۰۰۸ را ترجمه کردم، هر چند ممکن است در زمان ویراستاری به نسخههای جدید نگاهی بیندازم تا بتوانم تغییراتی را به وجود آورم. این کتاب مثالهای کاربردی را برای مخاطبانش بیان میکند؛ به طور مثال با ذکر مثال شرح میدهد که چگونه میتوانیم تنشهای روانشناختی در محیط کار را با استفاده از هوش هیجانی مدیریت کنیم.
به گفته این مترجم، در بیشتر کتابهای منتشر شده در این حوزه کلیگویی وجود دارد اما این کتاب تلاش میکند تا جزئیات را با شرح مثال برای مخاطب توضیح دهد و همچنین نگاه علمی به موضوع داشته باشد.
امیرینیا با اشاره به درج پرسشنامههای کوتاهی در این کتاب یادآور شد: در این اثر دستورالعملهای ضربتی و سریع آمده است و به جای اینکه مخاطب با متون طولانی مواجه شود میتواند با استفاده از این پروتکل به سرعت حرکت کند. همچنین در این کتاب نگاه خوبی به شخصیت شده است چون هوش هیجانی جدای از شخصیت نیست. علاوه بر این در کتاب به هوش هیجانی با توجه به نژادها، فرهنگها، جنس، سن و… نگاه شده است.
این مترجم در بخش دیگری از سخنانش از ترجمه کتاب دیگری با عنوان «راهنمای مربیان برای آموزش هوش هیجانی (استراتژیهای موفق برای مربیگری هوش هیجانی)» نوشته جیمز برادفورد تِرل و مارسیا هوگز خبر داد و افزود: این کتاب نیز در سال ۲۰۱۵ منتشر شده و از سوی پروتکل جامع بینالمللی مربیان در زمینه هوش هیجانی حمایت شده است.
وی ادامه داد: من فصول این کتاب را با کار کارگاهی کودکان در سنین ۸ تا ۱۲ سال، نوجوانان ۱۳ تا ۱۶ سال و جوانان ۱۷ تا ۲۵ سال در کلاسها تمرین کردهام و نتایج آن را به صورت مثالهای کاربردی در این کتاب گنجاندهام، ضمن اینکه با نویسندگان این کتاب هم مکاتبه شده تا راهنماییهای لازم را در اختیار ما برای تکمیل آن قرار دهند تا بتواند یک کتاب مناسب برای والدین، مربیان و مدرسانی باشد که با این گروههای سنی کار میکنند.
این مترجم در همین باره توضیح داد: ما راهبردی را بعد از تجربه کارهای قبلی بهکار گرفتیم و تلاش میکنیم تا متون جدیدی را که در این حوزه است به تجربههای واقعی کلاسها و کارگاههایمان نزدیک کنیم و با توجه به فرهنگ بومی خود، بازخوردها یا پیشرفتهای افراد را میسنجیم و مطابق با آن کتاب را پیش میبریم.
امیرینیا تاکید کرد: شاید در ترجمه به دلیل وفاداری به متن این کمی سخت باشد، اما میتوان بخشهایی را که مربوط به تجربههای کارکردی و کلاسی خودمان است به صورت جدا به خواننده ارائه دهیم تا خودش قضاوت منصفانهای از تلاش ما و نیز پیشرفت کار و همینطور تفاوتهای فرهنگی مشاهده کند و قضاوت درست را انجام دهد که کدام روش و متد میتواند مفید و مؤثر باشد.
خلاصه ای از کتاب های دیگر محمود امیری نیا، مدرس و مولف هوش هیجانی
«کتاب هیجان رفتار و تن گفتار» کتابی در زمینه هوش هیجانی ، اعتماد بین فردی و زبان بدن با تألیف محمود امیری نیا ، ISBN: 978-600-5908-87-8، توسط انتشارات آراسته در فروردین ۱۳۹۳و در سه گفتار با عناوین «اعتماد و بیاعتمادی»، «هیجان رفتار» و «تنگفتار» نگاشته شده است.
کتاب «هیجان رفتار و تن گفتار» از سه گفتار یا فصل با عناوین «اعتماد و بیاعتمادی»، «هیجان رفتار» و «تنگفتار» تشکیل شده است. این کتاب درباره هوش هیجانی (EQ) و زبان بدن است.
نویسنده در پیشگفتار این اثر مینویسد: «زمانیکه کتاب «چگونه ارتباطات اثر بخش داشته باشیم؟» را نوشتم در این فکر بودم که چگونه میتوان به نیازهای مردمی پاسخ داد که در بسیاری از زمینههای ارتباطی و رفتاری نیازمند شناختی تازه هستند؟ برای مثال چطور در جهانی که نشانههای زیادی برای بیاعتمادی به دیگران وجود دارد هنوز هم میتوانیم اعتماد کنیم؟ چه مهارت یا دانشی لازم است تا بتواند زمینه ای برای اعتماد سنجیده ما در ارتباطات بین فردی و درون فردی باشد؟»
نویسنده فصل اول کتاب را به مبحث اعتماد اختصاص داده است و با طرح مباحث و سوالات اساسی در زمینه اعتماد درون فردی و اعتماد به نفس، اعتماد بین فردی و مورد اعتماد بودن، اعتماد و خیانت ، اعتماد و وفاداری ، اعتماد و حسن نیت ، اعتماد و خوش بینی ، اعتماد عقلانی و اعتماد احساسی ، اعتماد و محدودیت های اجتماعی ، اعتماد مشروط و نامشروط ، اعتماد بر اساس شایستگی تلاش کرده است تا به بررسی ساختاری و محتوایی اعتماد و انواع آن بپردازد.
مؤلف معتقد است که اعتماد کننده باید قادر باشد و بتواند، اعتماد کردن را بپذیرد و این یک اختیار، هر چند که در هر اعتماد و رابطه ای، ریسک و احتمال خیانت وجود دارد و با نگرش «راتر» که به اختیارمندی و اراده مندی انسان اعتقاد دارد، همسو می شود.
همچنین بیان می کند که فرد مورد اعتماد نسبت به کاری که به او اعتماد شده است، متعهد می شود که با این برداشت، اعتماد کننده و فرد مورد اعتماد نیاز است که انتظارات خود را از یکدیگر به صورت مشخص بیان کنند و اگر منطقی بود، بر چگونگی متعهد شدن و ادامه آن، تصمیم گیری کنند.
و سوم اینکه، اعتماد کننده باید خوشبین باشد که فرد متعهد با حسن نیت است که این برخلاف نظر «کاردوسکی» می باشد که معتقد است که این نوع اعتماد ساده لوحی است. به عبارتی رویکرد منطقی به اعتماد در این کتاب، بر اساس رویکرد اعتماد درمانی و خوشبینی است، زیرا با نمونه ها و مثال هایی که بیان می شود، مشخص می شود که گویی ما انسانها ناچاریم که با این رویکرد با یکدیگر تعامل کنیم و ارتباط داشته باشیم تا جهان برای ما نا امیدکننده و یأس آور نباشد.
نویسنده در بخشی از این گفتار می نویسد: «کسی نمیتواند به دیگری اعتماد کند درصورتیکه بهراحتی نسبت به او مشکوک و بدگمان باشد و از طرفی خوش بینی به معنای ساده لوحی نیست. فرد خوش بین احتمال خیانت را در نظر می گیرد و اعتماد می کند، اما فرد ساده لوح بدون این احتمال به طور کامل اعتماد می کند. در صورتی که اعتماد کردن در ارتباطات انسانی به صورت قانون صفر و صد واقعی و حتی عملی نیست.
اعتماد با احتمالِ خیانت همراه است ولی نااُمیدکننده نیست. اگر کسی به دلیل اعتمادی که به دیگری داشته است ناامید شد، نشان میدهد که او اعتماد نکرده است بلکه به آن فرد تکیه کرده است».
او همچنین می نویسد: « از دستدادن حس خوشبینی نسبت به شایستگی مردمی که به آنها اعتماد میکنیم، اعتماد را غیرممکن میسازد و نیز بدون اطمینان از اینکه دیگران میتوانند شایستگی خود را نشان دهند، نمیتوانیم به آنها اعتماد کنیم.
البته در اعتماد، اعتمادکننده چیزی را نزد کسی که موردِاعتماد است به امانت میگذارد و با این کار، خود او آسیبپذیر میشود زیرا تفسیر او نسبت به امانتی که به شخص دیگر داده است با تفسیر دیگری ممکن است تفاوت داشته باشد که به همین دلیل با تعامل و شناخت بیشتر می توانند سطح انتظارات یکدیگر را درک کنند تا ببینند آیا می توانند نسبت به یکدیگر در آن زمینه که اعتماد می کنند، متعهدانه رفتار کنند یا نه؟ زیرا ممکن است از نظر یکی ممکن است حقیقت آنطور نباشد که او فکر میکرده است و به این ترتیب احساس فریبخوردگی کند.
بنابراین داشتن تفسیر شناختیِ مشترک بین مردم بهجای سادهلوحی موجب خوشبینی میشود. با این همه، خوشبینی زیاد، با وجود مزایای بیشماری که برای ما به همراه میآورد، ممکن است آمادگی ما را برای رؤیارویی با مسائل و رویدادهای واقعی در زندگی کاهش دهد. از این جهت لازم است خوشبینی زیاد با ارزیابی شناختی رفتاری درست از موقعیت و یا مسئلۀ همراه باشد».
در این زمینه او تنها به یافته های روانشناسی و فلسفی اکتفا نکرده و به رویکرد کاربردی آن در زندگی از کودکی تا بلوغ و کهنسالی نیز پرداخته است و به نقش مادر و پدر در پرورش اعتماد و دلبستگی به جای بی اعتمادی و وابستگی در اوایل زندگی و رشد شخصیت بسیار اهمیت داده است و تلاش می کند تا خواننده را بدون یک قضاوت صریح و مشخص با نگرش های مختلفی که در این زمینه هست، آشنا نماید. به ویژه تفاوت و تمایزی که بین فرآیند دلبستگی و وابستگی و شکل گیری شخصیت قائل است.
بخش دوم این کتاب به مقوله شناخت هیجان ها و اهمیت هوش هیجانی در زندگی و ارتباطات بین فردی و درون فردی می پردازد. از نظر نویسنده، هیجانرفتار یعنی هیجانی که به رفتار تبدیل شده است و نه رفتاری که هیجانی شده است. به معنای دیگر هیجان مانند یک بسته انرژی عظیم در درون ما خفته است و نیاز است که در قالب رفتار آزاد شود.
حتی براساس یافتههای «جوفلی و کروسلی» در زمینه هیجان و رابطه آن با انرژی، هیجانها اساسا انرژی هستند و براساس قوانین انرژی عمل میکنند اما این انرژی عظیم میتواند تخریبکننده روابط هم باشد و نیاز است که با دانش شناختی رفتاری به تحلیل آنها پرداخت تا بتوان از این توان به درستی استفاده کرد.
در این فصل از کتاب، منشاء و شکل گیری هیجان ها با نگاه علمی مورد بررسی قرار گرفته است و با توضیح مدل «پلاچیک» هیجان های ترکیبی به تفصیل و به طور جداگانه بیان شده است. اینکه خاستگاه و دلیل هیجان های ترکیبی مانند غرور، حسادت، سلطه گری، سلطه پذیری، اضطراب، خشونت، توهین، بی احترامی، شرم، احساس گناه، عشق، احساس گری، پشیمانی و … چیست و چگونه شکل می گیرند.
نویسنده همچنین کوشیده است که این هیجان ها را در رفتارهای متفاوت مانند خودشیفتگی و خودبیزاری، پرخاشگری و پریشانی، خودمهتری و خودکهتری، شیدایی و افسردگی، رضایت و نارضایتی، همدلی در برابر ناهمدلی مورد بررسی و تحلیل قرار دهد و در این زمینه از مثال ها و مطالب گوناگون حتی استفاده از فیلم ها نیز استفاده کرده است.
مثلا با بیان زندگی دو کلاهبردار مشهور به نام های «ویکتور لوستیگ» و «فرانک ابیگنل» تلاش کند تا به مقوله شایستگی و کفایت اخلاقی داشتن هوش هیجانی اشاره کند و با مقایسه سرنوشت آن دو با یکدیگر، نشان می دهد که چگونه همدلی یک مأمور پلیس به نام «کارل هانرتی» موجب شد که شخصیتی مثل ابیگنل که یک نوجوان با هوش هیجانی بالا بود، در مسیر اخلاقی در خدمت جامعه قرار گیرد.
کسی که توانسته بود در ۱۶ سالگی، چک های جعلی به مبلغ ۴ میلیون دلار آمریکار را در ۲۶ کشور دنیا جعل کند و هیچ بانکی قادر به تشخیص جعلی بودن آنها نشده بود، امروز شرکتی بزرگ در زمینه تشخیص چک های جعلی و کلاهبرداری را داشته باشد که در خدمت مردم فعالیت کند.
سرنوشتی که لوستیگ به دلیل نداشتن چنین فردی نداشت و در زندان آلکاتراز مرد. بدون آنکه از توانایی هوشی او در خدمت جامعه استفاده شود، کسی که نه یک بار، بلکه دوبار برج ایفل را فروخت.
بعد از آنکه هیجان ها مورد بررسی قرار می گیرند، هوش هیجانی به عنوان مهارتی در این کتاب نامبرده می شود که می تواند به ما کمک نماید تا از خودآگاهی و شناخت آنها، ارتباطات خود و دیگران را مدیریت نماییم و از آنها استفاده کنیم. هوش هیجانی « EMOTIONAL INTELLIGENCE » ، یک هوش غیر شناختی است که از نظر تاریخی، ریشه در مفهوم هوش اجتماعی دارد و نخستین بار «ثراندیک» (۱۹۲۰) آن را مطرح کرد.
به عقیده ثراندیک، هوش هیجانی توانایی مهم مدیریت انسانها برای عمل به شیوهای خردمندانه در روابط انسانی است. «سالووی و مایر» نخستین افرادی بودند که هوش هیجانی را زیرمجموعهای از هوش اجتماعی تعریف کردند که شامل توانایی کنترل احساسها و هیجانهای خویش و دیگران، تشخیص احساسها و هیجانها در خود و دیگران و استفاده از این اطلاعات برای هدایت، تفکر و اقدامها خود فرد است .
از نظر نویسنده، ویژگی افراد با هوش هیجانی بالا آن است که:
۱٫ احساسات خود را به خوبی می شناسند .
۲٫ احساسات خود را به خوبی هدایت می کنند .
۳٫ احساسات دیگران را نیز درک می کنند .
۴٫ با احساسات دیگران به طور مؤثر برخورد می کنند .
۵٫ در هرحیطه ای از زندگی ممتازند ، خواه روابط عاطفی وخواه شغلی .
ویژگی افراد باهوش هیجانی پائین به شرح زیر است:
۱٫ برزندگی عاطفی خود تسلط ندارند .
۲٫ درگیر کشمکش های درونی هستند .
۳٫ درکار وزندگی عملکرد ضعیفی دارند .
۴٫ قادر به درک خوب احساسات خود نیستند .
۵٫ قادر به درک احساسات دیگران نیستند .
۶٫ با احساسات دیگران به طور مؤثر برخورد نمی کنند .
نویسنده کتاب هیجان رفتار و تن گفتار، اشاره می کند که گروههای کاری متشکل ازافرادی با EQ بالا که درهمکاری مطلوب تعهد بالا و خلاقیت نمایان می شود بدون شک باعث ارتقاء اثر بخشی سازمان خواهند شد. و در پاسخ به سوالی که چرا هوش هیجانی در موفقیت و محیط کار مهم است؟
می نویسد: « علت ۷۰ درصد نارضایتی مشتریان یا ارباب رجوع؛ خدمات ضعیف، عدم رسیدگی به شکایات، برخورد نامناسب، عدم تمایل به ارائه کمک اضافی، عدم پیگیری، عدم وجود ارتباط انسانی و ۷۵ درصد عللی که برای شکست در یک حرفه مطرح می شود به هوش هیجانی مربوط است و ۵۰ درصد زمانی که در محیط کار از دست می رود به خاطر عدم وجود ”اعتماد“ است در تمامی رشته ها و ۹۰ درصد موفقیت هائی که در راهبری محیط کار به دست می آید را می توان به هوش هیجانی نسبت داد»
از نظر او فراگیری مهارت هوش هیجانی موجب پرورش و بلوغ اجتماعی در کودکان، نوجوانان و افراد بزرگسال می شود، به طوری که تأثیر عمیقی بر مراحل اساسی زندگی آنها مانند ازدواج، فرزند پروری و مناسبات اجتماعی دارد.
وی درباره تعابیری مانند «هیجانرفتار یا تنگفتار» که در این کتاب به جای تعابیر «هوش هیجانی و زبان بدن» که مقبولیت عمومی دارند استفاده شده، گفت: هوش هیجانی که اغلب به صورت کسر هوش هیجانی (EQ) به کار میرود در اواسط سالهای ۱۹۹۰ از سوی «دانیل گُلمن» جان گرفت.
مدل گُلمن که امروزه به طور وسیعی به رسمیت شناخته شده است، به این معنا نیست که به راحتی میتواند ابعاد پنهان ظرفیتهای شناختیِ رفتار ارتباطی را بیان کند. علاوه بر این گاهی چنین برداشتها و ارزیابیهایی گمراهکننده هم هستند. از اینرو، اگرچه هوش هیجانی یک معیار اساسی در ارتباط است اما به نظر نویسنده، تنها بخش کوچکی از دانش «هیجانرفتار و تنگفتار» است.
در گفتار سوم این کتاب که به مقوله تن گفتار یا زبان بدن، می پردازد، این پژوهشگر نظر خود را درباره تنگفتار چنین توضیح داد: «در اهمیت تنگفتار همین کافی است که بگوییم تمام نوزادان دنیا قبل از آنکه برای نخستین بار بگویند «مامان!» هزاران حرکت تنگفتار را به نمایش میگذارند تا زنده بمانند و بتوانند از مادر خود محبت نامشروط دریافت کنند.
امروزه پژوهشگران بر این باورند که انسانهای اولیه با شکلی از نمایش بیکلام با یکدیگر ارتباط برقرار میکردند تا آنکه در طول تاریخ تکاملی ما در جایی گفتار بیش از تن به عنوان شکل اصلی ارتباطی در نظر گرفته شد اما تن و گفتار بهطور محکمی به یکدیگر وابستهاند آنطور که ما نمیتوانیم با یکی بدون آن یکی ارتباط برقرار کنیم. این عادت کهنه هرچند که قدیمی است اما از بین نمیرود زیرا حتی وقتی ما با کسی تلفنی صحبت میکنیم، دوست داریم او را ببینیم اگر به جز این باشد مانند آن است که دو آدم نابینا با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند».
مفهوم زبان بدن از نظر نویسنده، متفاوت از تنگفتار است. از نظر او، شاید در نگاه نخست تفاوت ترجمهای قابل ملاحظهای نداشته باشند اما تفاوت معنایی مهمی وجود دارد. زبان بدن اصطلاحی بود که در گذشته نویسندگانی مانند «آلِن پیِز» و دیگران تلاش میکردند تا برداشت خود را از ارتباطات غیرکلامی فرهنگی به جامعه ارایه دهند اما در دهه اخیر چنین مفهومی در دنیا دگرگون شده است. زیرا اگر ارتباطات غیرکلامی قرار است نقشی در ارتباطات فرهنگی یا بین فرهنگی انسانها داشته باشد اساسا نباید خودش وابسته به زبان یا فرهنگ خاصی باشد.
این پژوهشگر شناختیرفتاری درباره اینکه چرا هنوز در جامعه ما برداشت عموم از زبان بدن تغییر نکرده است، هم می نویسد: « یکی از دلایل آن مربوط میشود به آموزشدهندههای این حوزه که گاهی نسبت به رابطه و قدرت اثر مغز بر تن آگاهی لازم را ندارند و آنها به صورت علمی، دانشی درباره رابطه حرکات بدن و مغز ارایه نمیدهند و نمیگویند که چگونه محرکهای هیجانی بر ذهن تاثیر میگذارد و دست آخر برای جلب نظر عامه مردم میگویند که ما از طریق زبان بدن میتوانیم بفهمیم که کسی دروغ میگوید یا نه؟
در صورتی که در سال ۲۰۱۳ در دانشگاه ادینبرگ و نیوهمشایر طی تحقیقات علمی که به طور مفصل بیان می کند، مشخص شده است که این برداشت ها اشتباه است. بنابراین به نظر می رسد که او با انتشار این کتاب در جامعه، دست به ساختارشکنی زده و از واژه تنگفتار استفاده کرده است.
نویسنده معتقد است که برخی اشارات بدنی و حرکات تَنگفتار، در یک گروه مورد توافق قرار گرفتهاند یا در فرهنگ یک جامعه، استفاده میشوند که معنای خاص و محدود به آن فرهنگ یا گروه هستند که به آنها «فرهنگوابسته» یا «گروهوابسته» گفته میشود و مردم به بهطور آگاهانه، آنها را به کار میبرند. این نوع حرکات و اشارات بدنی را «نمادین» مینامد و مانند آن است که جایگزین کلمات میشوندو برخی به آنها به عنوان رازهای زبان بدن توجه می کنند.
هرچند پژوهشگران با یافتن نقاط مشترک این حرکات در زبان بدن به افزایش آگاهی انسانها با ریشههای مشترک فرهنگی کمک میکنند تا الگوی همجواری ارتباطی مناسبی را با یکدیگر داشته باشند. بر خلاف حرکات اشارۀ زبان وابسته به فرهنگ که در طی زمان و از فرهنگی به فرهنگی دیگر و از یک گروه به گروه دیگر مدام در حال تغییر هستند، حرکات اشارهای در تن گفتار و به ویژه در دستها وجود دارد، که به فرهنگ وابسته نیستند و زبانی جهانی به حساب میآیند. آنها در طول هزاران سال و در مسیر تکامل خود به شکل امروزی مورد استفاده همگان قرار میگیرند.
آنطور که هرکس در ارتباط، بهطور ناخودآگاه و بنا بر شخصیت خود، آنها را به نمایش میگذارد و تا حدی معیاری است برای رفتار اجتماعی افرادی که از آن بهره میبرند.
نوسنده در توضیح تن گفتار جهانی می نویسد: «محققان در آزمایشهایی با حدود یکصد نوزاد، کودک و بزرگسال دریافتهاند، اشارات و حرکاتی که مردم در توضیح حل یک مسئله ریاضی به کار میبرند موجب بهبود آنها در یادآوریِ لیستی از اعداد یا حروفی میشود که پیشتر به حافظهشان سپردهاند. وقتی از آزمودنیها درخواست میشود که در زمان حل مسئله، دستشان را نگه دارند و حرکت ندهند، آنها به خوبی گذشته نمیتوانند اعداد یا حروف را به یاد آورند و عملکردشان بسیار ضعیف میشود (کیتور و هِلمر، ۲۰۱۳).
و در حال حاضر نیز، ژنی به نام «فاکس پی دو»[۴]کشف شده است که خبر از دلایل ژنتیکی و تکاملی رابطۀ بین حرکات دست و گفتار میدهد. و یکی از تن گفتارهایی است که دویست هزار سال است که در سیر تکاملیِ «انسان اندیشهوَرز پنهان بوده ، کشف شده است (لاندبِرگ، ۲۰۱۳).
دلیل دیگر آن است که حرکات دست هر یک از ما، بیانگر نکتهای است و مانند اشاره به یک بند در قرارداد است. برخی از آنها برای کنترل گفتار شخص دیگری مورد استفاده قرار میگیرند مانند بالا بردن دست به نشانۀ توقف و برخی دیگر جایگزینی برای گفتار هستند، مانند حرکت توهین آمیز انگشت دست توسط یک راننده که با این روش، خشم و عصبانیت خود را به رانندۀ دیگر نشان میدهد.
از نظر مؤلف این کتاب، همۀ ما در گفتوشنودهای خود حرکات دست را بهصورت ناخودآگاه تولید میکنیم و به ندرت ممکن است نسبت به آنها فکر کنیم و یا از انجام آنها آگاهی داشته باشیم اما در عمل و رفتار، ما با استفاده از کارآیی بزرگ و پیچیدۀ آنها، بخش عظیمی از ارتباطات شگفتانگیز خود را پوشش میدهیم.
دکتر«لوئف» از دانشگاه آزاد برلین در سال ۲۰۱۲ دست به پژوهش جالبی زد. پیش از او دانشمندان زبانشناسی مانند «ویلمز و هاگورت » در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۰۹ نشان داده بودند که بین استفاده از برخی حرکات دست و زبان، از نظر دستوری و معنایی رابطه وجود دارد.
همچنین در این فصل و گفتار از کتاب، به کاربرد و شناسایی تن گفتار کودکان و بزرگسالان و همچنین اهمیت آن در ارتباطات بین فردی، اشاره می شود و نیز تلاش می شود تا به خواننده آموزش داده شود که چگونه از تن گفتار مناسب در سخنرانی یا مذاکره و نیز مدیریت هیجان های خود مانند ترس و خشم و بیان اعتماد و دوست داشتن استفاده شود. از این نظر می توان گفت که کتاب هیجان رفتار و تن گفتار، مقوله های اساسی ارتباطات کلامی و غیر کلامی را به شیوه ای علمی و کاربردی و گسترده با اشاره به مقالات و کتابهای بین المللی به روز و با نگاه روانشناسی و رفتارشناسی شناختی مورد مطالعه قرار داده است.
منابع:
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.