منطق اعتماد عقلانی است یا احساسی؟
نویسنده: محمود امیری نیا، مدرس و مؤلف هوش هیجانی
برخی از شناختشناسان مینویسند، اگر اعتمادکننده نسبت به موردِ اعتماد بودن کسی تخمینی با منطق عقلانی داشته باشد آنگاه اعتماد، عقلانی خواهد بود.
برای نمونه «راسل هاردین» بیان میکند: « اعتماد من به تو عقلانی است، پس من تخمین درستی از این منطق دارم که تو تحت شرایط خاصی، قابلِاعتماد هستی و تخمین من تا این لحظه درست است، زیرا هنوز شواهد و دلایل جدیدتری دربارۀ بیاعتمادی به تو بهدست نیاوردهام.»
پیش از آغاز این روایت، در نظر بگیریم که ما یا با منطق احساسات و یا با عقلانیت می خواهیم اعتماد کنیم. اما این معرفت شناسی نشان میدهد که اعتماد با منطق عقلانی همیشه کامل نخواهد بود و نسبی است، زیرا هر لحظه اعتمادکنندۀ عقلانی، ممکن است شواهدی را بیابد که در تضاد با اعتمادش باشد.
هنگامی که کسی به دیگری اعتماد میکند، در حالیکه همیشه منتظر شواهدی دال بر بیاعتمادی نسبت به دیگری است، دیگر نمیتوان گفت، اعتماد او کامل میباشد. از طرفی اگر همیشه، از منظر منطق عقلانی ، منتظر شواهدی در جهت اعتماد یا بیاعتمادی به کسی باشیم، احتمال دارد که این دلایل آنقدر متنوع باشند که توجه و آگاهی ما را نسبت به فرد موردِاعتماد، مغشوش کنند (بایر، ۱۹۸۶).
منطق اعتماد بیش از آنکه به احساسی بودن یا عقلانی بودن، وابسته باشد وابسته به خواستن یا نخواستن اعتماد است.
اگر حتی برخی اعتمادهای ما بتواند دارای منطق عقلانی باشد، همۀ آن، نمیتواند عقلانی باشد مثلاً ما هر روز به دیگران و حتی کالاها به هزاران روش اعتماد میکنیم که به هیچ وجه نمیتوانیم بگوییم که همۀ اعتمادِ ما، دارای منطق عقلانی است (مکلود، ۲۰۱۱).
برای ما منطقی است که اگر نسبت به برادر خود اعتماد داریم، و نخواهیم کسی به او صدمه بزند و بههمین دلیل نسبت به حقیقت هر شهادتی در مخالفت با او مقاومت میکنیم. در اینجا بهنظر میرسد اعتماد بر مبنای منطق احساسی با منطق عقلانی در تضاد با یکدیگر هستند یا برای نمونه به کسی اعتماد کنیم تنها به دلیل آنکه برای ما ثابت شده است که دیگران به او اعتماد دارند. این فهم از منطق اعتماد به سه دلیل میتواند مسئلهساز باشد:
- نخست آنکه ما نمیتوانیم نسبت به هر تکه از دانشی که از شهادت دیگران بهدست میآوریم، اعتمادی به شیوه منطق عقلانی داشته باشیم مثلاً اگر روزی بفهمیم کسانی که نسبت به تاریخ تولد ما شهادت دادهاند، ما را بهطور عجیبی فریب دادهاند سپس ما نمیدانیم که چه وقت به دنیا آمدهایم؟
- دوم آنکه از منظر « اخلاق زیستها »[۱]، برخی اعتمادها حتی بدون داشتن منطق عقلانی اجتنابناپذیرند برای نمونه وقتی ما بهشدت بیمار میشویم به پزشکان و پرستاران اورژانس اعتماد میکنیم.
- سوم آنکه در اعتماد درمانی حتی بهصورت هدفمند با وجود هر نوع شهادتی نسبت به موردِاعتماد بودن این روشها، بازهم نمیتوان گفت چون بر فردی یا افرادی مؤثر بوده است، پس بر روی ما هم اثربخش است، زیرا این با منطق عقلانی اعتماد در تضاد است (زانر[۲]،۱۹۹۱).
با وجود این مسائل، میتوان گفت که اعتماد به پزشکان اتاق اورژانس از نظر منطق عقلانی ، نه به این دلیل است که آنها قابلِ اعتماد هستند بلکه در موقعیتی که ما کنترل کمی بر وضعیت واقعی خودمان داریم، میتواند دلگرمکننده و آرامشبخش باشد. بهطور مشابه، اعتماد ما به برادرمان دارای منطق احساسی است نه عقلانی ، زیرا اعتماد ما به او ، نه به این دلیل می باشد که او موردِ اعتماد است بلکه اعتماد به او برای داشتن یک رابطۀ دوستانه ضروری است. بنابراین اعتماد میتواند دارای منطق احساسی هم باشد که البته منوط به آن است که آیا ما با جهتگیری اعتماد به فرد موردِ اعتماد نگاه میکنیم یا با جهتگیری بیاعتمادی؟
البته برخی مطالعات روانشناسی و فلسفه اخیر دربارۀ منطق اعتماد ، ابعاد دیگری از آن را نشان میدهد. مثلاً شما به کسی اعتماد کردهاید و پس از مدتی نسبت به او بیاعتماد شدهاید. این بیاعتمادی شما نمیتواند دلیلی باشد برای آنکه نباید از اول به او اعتماد میکردید زیرا ممکن است که او از ابتدا فرد موردِ اعتمادی بوده است اما بنا بر شرایط و موقعیت یا بنا به تغییر انتظارهای شما از او امکان دارد که چنین فردی در حال حاضر یا در یک موقعیت دیگر ، قابلِ اعتماد نباشد (هیرونایمی[۳]، ۲۰۰۸).
حال درمانگری را در نظر بگیرید که میتواند اعتماد فردی را که دارای بی اعتمادی شده است، افزایش دهد اما الزامیوجود ندارد که آن فرد وقتی درمان شده ،هنوز به درمانگر خود اعتماد داشته باشد (لاهنو[۴]،۲۰۰۱).
اعتماد، زمانی دارای منطق عقلانی است که امیدوار باشیم کسی که موردِ اعتماد است، کاری را که از او خواسته شده به انجام برساند و به این ترتیب نخست باید به توانایی بالقوۀ او باور پیدا کنیم، بعد او را موردِاعتماد بدانیم و اگر او بتواند به خوبی به خواستههای اعتمادکننده پاسخ دهد، آنگاه اعتماد به او دارای منطق عقلانی است. در واقع ، قابلِاعتماد بودنِ کسی، بنا بر شواهدی که آن را تأیید میکند، میتواند مانند گالوانیزه کردن خطری باشد که ممکن است از جانب او، اعتمادکننده را تهدید کند. بهطور کلی و با وجود همۀ اختلاف نظرهایی که وجود دارد، ما میتوانیم تا حدی از نظر منطق احساسی و منطق عقلانی دربارۀ اعتماد تصمیمگیری کنیم:
- نخست اینکه، اعتمادکننده باید قادر باشد با در نظر گرفتن احتمال خیانتپذیر بودن، اعتماد کند یعنی خطرپذیری را بپذیرد که البته این یک اختیار و یک ریسک است.
- دوم آنکه، فرد موردِ اعتماد برای انجام کاری، به اعتمادکننده متعهد شود و نسبت به انتظاری که اعتمادکننده از او دارد، آگاه باشد، زیرا ممکن است مجبور شود، در راه خاصی متعهد شود که اخلاقی نباشد.
- سوم آنکه، اعتمادکننده باید خوشبین باشد که فرد موردِاعتماد هم خیراندیش است و هم نسبت به انجام کاری که به او سپرده شده است، متعهد میباشد.
منابع :
[۱] Bioethics
[۲] Zaner, R.
[۳] Hieronymi, P.
[۴] Lahno, B.
شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.