تفکر جانبی و ادوارد دوبونو
پیش از آن که در بارۀ تفکر جانبی توضیحی بدهیم بهتر است کمی دربارۀ مبدع آن یعنی دکتر ادوارد دوبونو بیشتر بدانیم.
ادوارد دوبونو در سال ۱۹۳۳ در مالت به دنیا آمد. او در زمان جنگ جهانی دوم در دانشگاه مالت در رشتۀ پزشکی تحصیل کرد. سپس با کمکهزینه تحصیلی رودس، به دانشگاه آکسفورد رفت و با دریافت مدرک افتخاری در رشتههای روانشناسی و علوم طبیعی و مدرک دکترای فلسفه از آن دانشگاه فارغالتحصیل شد. او همچنین دارای مدرک دکتری از دانشگاه کمبریج و کارشناسی ارشد از دانشگاه مالت است.
ادوارد دوبونو را به عنوان نویسنده و متفکر میشناسند. عمدۀ فعالیتهای او در زمینۀ شیوههای فکر کردن و آموزش تفکر خلاق و تفکر جانبی است. او توانایی فکر کردن را یک مهارت و در واقع مهمترین مهارت انسانی میداند و معتقد است فکر کردن مهارتی آموختنی است و نباید آن را با هوش اشتباه گرفت.
دوبونو در کتاب « من درست میگویم، تو غلط » از آغاز رنسانسی نوینی در تاریخ بشر سخن میگوید. او توضیح میدهد که رنسانس اول با کشف دوبارۀ یونان باستان آغاز شد، دومین رنسانس به نظر او از عقاید متفکران یونان باستان نظیر افلاطون، ارسطو و سقراط عبور خواهد کرد و برای چیزهایی نظیر « تفکر ادراک محور و خلاق»، «کشف و شهود» و «آفرینش» اهمیت بیشتری قائل خواهد شد. او پایهگذار مفهومی به نام تفکر جانبی است که به نظر او سنگ بنای رنسانس دوم محسوب میشود.
دوبونو کتابهای بسیاری در این زمینه نگاشته که تاکنون به زبانهای متعددی ترجمه شده است. وی در همایشهایی در دانشگاههای آکسفورد، لندن، کمبریج و هاروارد به عنوان سخنران حضور داشته است. نام بسیاری از مؤسسات، نهادها و شرکتهای بزرگ در فهرست شرکتهایی که در حال حاضر از روشهای دوبونو استفاده میکنند به چشم میخورد از جمله: مایکروسافت، نیویورک تایمز، زیمنس، مک دونالد و …
کتاب اصلی دوبونو « مکانیزم ذهن » نام دارد که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد. ادوارد دوبونو در این کتاب برای نشان دادن نحوه عملکرد مغز انسان از مثالها و استعارههای فراوانی استفاده میکند و مغز انسان را نوعی سیستم اطلاعاتی میداند که خود را سازماندهی میکند.
همانطور که قطرات باران پس از فرو افتادن راه خود را به سمت جویها و چالهها پیدا میکند، اطلاعاتی که به مغز وارد میشود نیز با سازماندهی مغز به مسیرهای آشنا هدایت میشود. در نتیجه با روش تفکر سنتی تنها قادریم به نتایجی برسیم که از پیش با اعتقادات و پیشفرضهای ذهنی ما هماهنگی دارد.
دوبونو این روش فکر کردن را مانعی بر سر راه کشف ایدههای نو میداند و معتقد است مغز انسان توانایی بیشتری برای تعریف و درک تجربیات خود دارد. روشی که دوبونو پیشنهاد میکند، تفکر جانبی است.
تفکر افقی یا تفکر جانبی عبارتی است که نخستین بار ادوارد دوبونو برای توصیف یک شیوۀ فکر کردن به کار برد. دوبونو مدعیست که در روش تفکر جانبی هر مسئله با رویکردی خلاقانه و غیر مستقیم حل میشود. منطقی که در این روش به کار بسته میشود، در نگاه اول چندان بدیهی به نظر نمیآید و با روش سنتی فکر کردن گام به گام تفاوت دارد.
دوبونو اصطلاح تفکر جانبی را در برابر تفکری به کار میبرد که طبق نظر او برگرفته از سنتهای فکری یونانیان است. تفکری که دوبونو از آن با الفاظی نظیر « تفکر عمودی »، « طرز فکر کهنه »، « منطق خشک » و « همراه با پیشداوری » یاد میکند.
دوبونو بسیاری از پیشفرضهای این نوع تفکر را از قبیل باور داشتن به وجود موضوع حقیقت جهانشمول و مباحثه به عنوان ابزاری برای کشف حقیقت و ساختار دوتایی (نظیر سیاه/سفید، درست/غلط و …) که اساس منطق به شمار میرود و امروزه در بسیاری از نهادها از خانواده گرفته تا کلاس درس و دادگاه مورد استفاده قرار میگیرد، زیر سئوال میبرد.
تفکر جانبی دوبونو ، در واقع، ایجاد یک آشفتگی عمدی است. در این روش، فرد برای پرهیز از رجوع خودکار مغز به تصورات از پیش موجود منطقی که تنها به تجزیه و تحلیل موضوع منجر میشود و راه را بر ایدههای نو میبندد، به شکلی هدفمند در مسئله اختلال ایجاد میکند به این معنا که داوریهایش را موقتاً کنار میگذارد، پیشفرضها را به چالش میکشد، و به انگیزشهای آنی و تصادفی میدان میدهد تا با شکستن ساختار موجود، امکان از نو ساختن آن فراهم شود.
ادوارد دوبونو در کتاب « شش کلاه تفکر » روشی را برای فکر کردن گروهی پیشنهاد میدهد. هدف از این روش نظم بخشیدن به تفکر، یافتن راههای خلاقانه، طبقهبندی، اولویتبندی و تصمیمگیری صحیح است. در این روش یک نفر به عنوان مدیر جلسه کلاه آبی به سر میگذارد. دیگر اعضای گروه ابتدا با کلاه سفید حاضر میشوند و سپس در پایان هر محله کلاه خود را با رنگ دیگری عوض میکنند. رنگ کلاهها مفهوم نمادین دارد.
این تکنیک دوبونو ، یکی از تکنیک های مفید معروف و معتبری است که کاربرد و آثار بسیار متنوعی در اجتماع، سازمان، خانواده و فرد دارد. در بسیاری از سازمانها و خانوادهها ، این تکنیک و قواعد بازی آن بهصورت زبان مشترک در آمده که بسیار اثر بخش است.
بطور کلی این تکنیک شش جنبه یا سبک فکری را تعریف کرده و برای هر کدام کلاه رنگی خاصی را به عنوان سمبل تعیین می نماید تا بوسیله آن بتوان بطور روشن و سریع از سبک فکر ( گرایش ، حالت ، احساس ، فکر ، موضوع ، نگرش ) خود آگاه شد، آن را تغییر داد یا آن را به دیگران اعلام کرد. همچنین می توان بدینوسیله از سبک فکری دیگران آگاه شد و از آنها خواست که آن را عوض کنند.
البته با کمی دقت در اصطلاح ( کلاه خودت را قاضی کن ) متوجه می شویم که به نوعی چنین روشی در فرهنگ ایرانی ـ اسلامی وجود داشته است. اما قبل از توضیح بیشتر دربارۀ اهداف، آثار و روش اجرائی این تکنیک لازم است تعریف مختصری در خصوص هر رنگ و سبک فکری مربوط به آن ارایه گردد تا مفهوم مباحث بعدی گویاتر شود. در این تکنیک به منظور تسهیل و تسریع یادآوری، رنگ کلاه، متناسب با سبک فکری مربوط انتخاب شده است.
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه سفید دوبونو
چون رنگ سفید خنثی و منفعل است، کلاه سفید دوبونو با موضوعات و شکلهای انفعالی سرو کار دارد. لذا بدون هیچگونه قضاوتی، فقط واقعیتها مورد جستجو قرار میگیرد.
این کلاه برای ارائه یا درخواست واقعیتها و ارقام به شیوهای کاملاً خنثی (بیطرف)، عینی و بدون قضاوت یا نتیجهگیری به کار میرود. بنابراین اگر خواهان واقعیتها و ارقام محض هستید، از طرف مقابل بخواهید با کلاه سفید جوابتان را بدهد و یابر عکس زمانی که میخواهید طرف مقابلتان متوجه شود که شما فقط قصد دارید واقعیتها را بدون نظر شخصی و قضاوت ارائه کنید به او بگویید من الان با کلاه سفید صحبت میکنم.
مثال: اگر از کسی که کلاه سفید دوبونو بر سر گذاشته بخواهید که نظرش را در مورد بیکاری بیان کند به احتمال زیاد میگوید که آمار فارغالتحصیلان بیکار بعد از گذشت شش ماه از زمان فارغالتحصیلی ۰۰۰/۱۲۰ نفر است بنابراین هر کس که با محصور کردن پرسشها درصدد به دست آوردن اطلاعات محض است یقیناً کلاه سفید بر سر دارد. برای اطمینان از اینکه واقعاً دارید با کلاه سفید فکر میکنید یا نه، سعی کنید متوجه شوید که آیا در حال جستجوی واقعیتها هستید یا میخواهید قالبی برای عقیدهتان بسازد.
بدین وسیله به خوبی میتوان تصور کرد که چرا اکثر سیاستمداران در مورد استفاده از کلاه سفید دچار مشکل میشوند.
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه سرخ دوبونو
چون رنگ سرخ نشانۀ خشم ، شور ، و هیجان است، کلاه سرخ دوبونو بیانگر بینشی هیجانی است و لذا فقط به جنبههای احساسی و غیر استدلالی توجه میشود. به عنوان مثال وقتی از کسی جملات زیر را میشنوید، به احتمال زیاد او با کلاه قرمز فکر میکند:
چرایش را نپرس.
من از این معامله خوشم نمیآید .
فکر کنم قیمت این زمین تا سه سال دیگر خیلی بالا رود.
برای فکر کردن با کلاه قرمز دوبونو ، احتیاجی به اثبات کردن، دلیل آوردن و استدلال نیست. بر اساس دیدگاه سنتی، عواطف فکر را آلوده میکند و متفکر خوب، کسی است که سرد و بیاعتنا باشد تا تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیرد.
بسیار گفته میشود که زنان بیشتر از آن عاطفی هستند که بتوانند متفکران خوبی باشند. اما با این حال تصمیم خوب در نهایت باید عاطفی باشد. بر روی عبارت در نهایت به این دلیل تأکید میشود که در فرآیند تصمیمگیری پس از بررسیهای خنثی، منطقی، بدون عاطفه یا قانونمند برای اخذ تصمیم قاطع، اثربخش، مفید، شجاعانه و سریع لازم است و در نهایت فرد تصمیمگیرنده با موضوع، ارتباط عاطفی هم برقرار کند
در انسان پیش زمینههای عاطفی نیرومندی از قبیل ترس، خشم، نفرت، سوءظن، حسد یا عشق وجود دارد که هر نوع ادراکی را محدود و تحت تأثیر قرار میدهد، لذا یکی از اهداف استفاده از کلاه قرمز آشکار سازی اینگونه پیشزمینههاست، تا عوارض اثرات بعدی آن مشخص و از آنها در صورت لزوم جلوگیری شود. کلاه سرخ، انگیزۀ کشف احساسات پنهان و تأثیرگذار بر فکر را تحریک میکند و به فرد این امکان را میدهد که چنین احساساتی را به محض پدیدارشدن، بر ملا سازد.
مثالهای زیر به خوبی نشان میدهد که چطور میتوان در جلسات و نشستها ضمن استفاده از کلاه قرمز، خللی به موضوع یا فشاری به افراد وارد نکرد و همزمان میزان ستیزهجویی افراد را کاهش داد.
عقیده کلاه سرخی من این است که شما هرگز به حرف کسی گوش نمیدهید.
من آنچه را میخواستم، گفتم و حالا میخواهم کلاه سرخم را از سرم بردارم.
گمان میکنم مرا دوست نداری، از تو یک جواب کلاه سرخ میخواهم.
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه سیاه دوبونو
چون رنگ سیاه نشانه افسردگی و منفی است، کلاه سیاه دوبونو بیانگر جنبه های منفی و بدبینانه است. تفکر کلاه سیاه تفکری منفی است اما غیر عاطفی. منفیگرایی عاطفی مثل مثبتاندیشی عاطفی نقش کلاه سرخ است.
منظور از تفکر منفی ولی غیرعاطفی، تفکری منفی توأم با دلیل و استدلال و توجیهگری است نه منفیگرایی احساسی صرف که مربوط به نقش کلاه سرخ است. کلاه سیاه نشان میدهد که چرا چیزی قابل اجرا نیست. او به مخاطرهها و خطرها اشاره میکند و آنها را مشخص میکند. تفکر کلاه سیاه استدلال نیست بلکه تلاشی عینی برای جا دادن عنصرهای منفی در موضوع است. یکی از ارزشهای این روش، جدا کردن تفکر منفی عاطفی از تفکر منفی منطقی است.
از آنجایی که گرایش ذهن به امور منفی، فشار زیادی به فکر وارد میکند یک اندیشنده باید فرصتهایی برای منفی بافیهای خود داشته باشد تا آن فشارها را خنثی کند. به همین منظور کلاه سیاه پیشبینی شده است. در واقع کلاه سیاه فرد را بهطورغیر مستقیم وادار میکند تا به دو جنبهی مثبت و منفی موضوع توجه نماید و ناخودآگاه عنان منفیگرایی را رها کند.
ممکن است این سئوال مطرح شود که اول کدام کلاه را باید به سر گذاشت. کلاه سیاه یا کلاه زرد را؟ در واقع سئوال این است که ابتدا باید تهدیدات را رفع کنیم یا فرصتها را کشف کنیم؟ میتوان استدلال کرد که در ابتدا همیشه باید کلاه سیاه را بگذاریم تا بدون صرف وقت زیاد، فوراً فکرهای بیفایده را کنار بگذاریم زیرا دیدن نقصهای یک پیشنهاد، خیلی آسانتر از مشاهدۀ مزیتهای آن است.
از اینرو اگر در مورد یک پیشنهاد، اول از کلاه سیاه استفاده کنیم، بعید است هیچ پیشرفتی داشته باشیم. چون یکباره ذهن متوجه جهت منفی موضوع شده و دیگر دشوار است جنبههای مثبت مسئله که همان فرصتها را در برمیگیرند را دید.

از اینرو در پاسخ به سئوال مطرح شده بایستی گفت: «توصیه میشود ابتدا از کلاه زرد استفاده شود. بخصوص وقتی عقیدههای نو و دگرگونیها را بررسی میکنیم.»
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه زرد دوبونو
چون رنگ زرد آفتابی و مثبت است کلاه زرد، بیانگر جنبه های مثبت و خوشبینانه است. کلاه زرد دوبونو بیانگر جنبههای مثبت و خوشبینانه است. دیدگاه کلاه زرد درست نقطهی مقابل کلاه سیاه است و بر عکس آن با ارزیابیهای مثبت سروکار دارد.
تفکر مثبت معجونی است از کنجکاوی، لذت، و میل به عملیکردن چیزها. نباید فراموش کرد که تفکر مثبت یا منفی هم در اموری که برای آینده در نظر گرفتهایم و هم در اموری که قبلاً اتفاق افتاده است تأثیر میگذارد.
بیشتر افراد زمانی دربارۀ فکری مثبت میاندیشند که در آن بلافاصله چیزی را به نفع خود تشخیص میدهند. لذا نفع شخصی شالودهی اصلی و محرک مثبتاندیشی افراد منفیگراست. در حالیکه تفکر مثبت با کلاه زرد منتظر رسیدن چنین انگیزههایی نمینشیند.
به عبارت دیگر تفکر مثبت نتیجهی مشاهدهی مزیت یک فکر یا پیشبینی موفقیت آن نیست بلکه اصولاً چون توجه چندانی به مسایل منفی ندارد، همیشه وضع موجود و آینده را مثبت میبیند. بنابراین منتظر رسیدن احساس خوشایندی از آینده نمیشود تا بعد از آن شروع به مثبتاندیشی کند. حتی بسیاری از مثبت اندیشان گزارههای منفی و تهدیدات را سریع به فرصت تبدیل میکنند.
در واقع کلاه زرد در حکم تلاشی سنجیده و آگاهانه برای مثبت فکرکردن است. سئوالاتی که در مورد مثبتاندیشی مطرح میگردد از این قبیلاند:
خوشبینی در چه نقطهای به حماقت، ایدههای واهی و احمقانه تبدیل میشود؟
آیا تفکر با کلاه زرد نباید حد و اندازهای داشته باشد؟
آیا هنگام تفکر با کلاه زرد، نباید احتمالات را در نظر گرفت؟
بنابراین حد و مرز و شدت و حدت خوشبینی یا مثبتاندیشی بستگی به کنش، انگیزه و امیدی دارد که از تعامل و داد و ستدهای پیچیده و درونی بین اهداف، اراده، استعدادها، شرایط محیطی، تجربه فرد و غیره حاصل میشود. لذا فقط خود فرد میتواند میزان خوشبینی یا تفکر مثبت خود را ارزیابی یا تعدیل کند.
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه سبز
کلاه سبز دوبونو بیانگر خلاقیت، نوآوری و ایدههای نو است. کلاه سبز این امکان را به ما میدهد که وارد نقش خلاق شویم. درست همانطور که کلاه سفید ما را در نقش واقعیتیابی و کلاه زرد در نقش مثبتاندیشی، کلاه سیاه در نقش منفی و کلاه سرخ در نقش احساسی وارد میساخت.
در واقع به کلاه سبز بیش از هر کلاه دیگری نیاز داریم. با این کلاه میتوان بسیاری اوقات برای تحریک ذهن خلاق دیگران، عمداً فکرهای غیرمنطقی بیان کنیم. اینگونه افکار حتی اگر برانگیزاننده هم نباشند، برای پیشگیری از انجماد فکرهای منفی ناشی از کلاه سیاه لازم و مفیدند. همۀ این فکرها تنها زیر کلاه سبز میتواند مطرح و حفظ شود . کلاه سبز را آگاهانه بر سر میگذارید و این بدان معناست که وقتتان را به فکر خلاق عمدی اختصاص دادهاید.
تکنیک شش کلاه تفکر ادوارد دوبونو
کلاه آبی دوبونو
چون رنگ آبی نشانه سردی و رنگ آسمان بالای سرماست، کلاه آبی بیانگر تنظیم و ساماندهی فرآیند برنامه ریزی برای تفکر و استفاده از کلاههای دیگر است به عبارت دیگر کلاه آبی ، کلاه نظارت است . بیانگر تنظیم و ساماندهی فرآیند برنامهریزی برای تفکر و استفاده از کلاههای دیگر است.
در واقع زمانی که با کلاه آبی فکر میکنیم به اصول موضوع فکر نمیکنیم، بلکه به سبک تفکری فکر میکنیم که برای مطالعه و پژوهش موضوع لازم است. برای روشن شدن موضوع میتوان گفت: «کاری که یک رهبر ارکستر در مورد ارکستر میکند مثل کاری است که کلاه آبی با اندیشنده میکند.»
وقتی کلاه آبی بر سرمان میگذاریم به خودمان یا دیگران میگوییم که چه کسی چه کلاهی به سر بگذارد. کلاه آبی کلاه برنامهریزی برای تفکر آدمی است. برنامۀ کلاه آبی میتواند به وسیلۀ کسی که از پیش برای ادارۀ جلسه تعیین شده است، اجرا شود و یا همچنین همۀ شرکتکنندگان میتوانند در نقش کلاه آبی ظاهر شوند.
در واقع کلاه آبی دوبونو به تفکری که در جریان است توجه دارد. او وقتنگهداری است که مرحلههای مختلف فکری و اولویت آنها را تعیین میکند ولی در عین حال منتقدی است که آنچه روی میدهد را تماشا میکند. اندیشندۀ کلاه آبی، رانندگی نمیکند بلکه به رانندگان نگاه میکند و به مسیری توجه دارد که باید پیچیده شود. او کسی است که گزینههای ایجاد شده را یادداشت و بحثهای آشفته را شکل میدهد.
اصولاً تکنیک شش کلاه فکری دوبونو بر پایه این تئوری ایجاد شده که اگر نقش متفکر را بازی کنید متفکر می شوید. لذا وقتی فرد در اثر تعویض کلاههای فکری، نقشی را بازی می کند، فکرش از “من” خود یا قالبهای ذهنی خود جدا شده و به سمت نقش هدایت میشود.
شاید بتوان گفت به مرور زمان افرادی که از این تکنیک استفاده می کنند نسبت به آن شرطی شده و ناخودآگاه قادر میشوند به سرعت سبک فکری، نقش، زاویه دید و نگرش خود را تغییر دهند. شش کلاه فکری به ما این امکان را می دهد که به فکر خود مسلط شویم و تنها چیزهایی را که می خواهیم، فراخوانیم . از طرف دیگر بدینوسیله می توان افراد را در جلسات و نشستها و… از مسیر عادیشان بیرون کشید تا درباره موضوع مورد نظر به نوع دیگری بیندیشند .
تکنیک دوبونو به ما چیزهایی می آموزد که اگر می خواستیم خودمان به آن بیندیشیم بایستی “من” خود را به خطر میانداختیم . چون در تمرین با کلاهها افراد احساس می کنند در یک بازی با قواعد تعریف شدهای شرکت کردهاند بنابر این بدون موضعگیری و تعصب به راحتی وقتی به آنها گفته میشود کلاه مشکی را از سرت بردار و کلاه زرد بهجایش بگذار ، قبول کرده و بدون هیچگونه فشاری به شخصیت خود، روش فکری و حالت خود را عوض می کنند، در حالی که در شرایط معمولی چنین درخواستی ممکن بود در حکم بی احترامی ، اعتراض ، تحکم و… تلقی شود و باعث موضع گیری ، مخالفت ، انفعال یا واکنش منفی و صدمه روحی گردد.
باید توجه داشت در این تکنیک دوبونو ، تغییر سبک فکری (کلاه) به مجرد اشاره یا درخواست، امکان پذیر نیست . اما موضوع مهم این است که اگر کلاه خاصی مسلط شود یا تقاضا شود، افراد تلاش آگاهانهای برای اندیشیدن به آن سبک به عمل میآورند لذا در این تکنیک لازم است گهگاهی کلاههای افراد را مورد شناسایی و از آنها بخواهیم که به سبک خاصی فکر کنند. چون تنها دانستن نوع کلاه فرد از طریق دقت در صحبتها کافی نیست بلکه آنچه اهمیت دارد، تلاشی منظم و آگاهانه برای پیگیری و استمرار یک سبک فکری است.
این تکنیک دوبونو بر اساس دو هدف اصلی و کلی زیر طراحی شده است
۱- ساده کردن تفکر
از طریق محصور کردن اندیشه ، برای اینکه انسان بتواند در هر زمان فقط به یک چیز فکر کند یا در یک حالت قرار گیرد . از نظر دوبونو ، اندیشنده بهجای توجه همزمان به عواطف، منطق ، اطلاعات ، امید و خلاقیت ، می تواند جداگانه به هر یک از آنها بپردازد و بدین ترتیب تفکری ساده تر ، دقیق تر ، شفاف تر ، سریع تر و اثر بخشتر خواهد داشت .
۲- فراهم کردن زمینه برای به جریان انداختن تفکر باتغییر الگوهای ذهنی
اگر کسی در یک جلسه مرتب منفیبافی کند، می توان از او خواست کلاه سیاه خود را کنار بگذارد و بهجایش از کلاه سبز یا زرد یا رنگ دیگری استفاده کند بدون اینکه غرور و شخصیت او را جریحهدار کرده باشیم. اینها زمینه هایی برای تغییر مسیر و روش فکری هستند تا فرد بتواند بدینوسیله عواطف را از منطق، و خلاقیت را از اطلاعات و مانند آن جدا کند .
منابع:


شما باید داخل شوید برای نوشتن دیدگاه.